نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





تنها محرم زیبایی ام ...

 


[+] نوشته شده توسط یاسمین در 15:50 | |







ع ش ق

 


[+] نوشته شده توسط یاسمین در 15:42 | |







 
 
 
... عشق من
 
نامه آخر (راه خیالی)
سلام 
از آخرین باری که برایت دست به قلم شده ام مدتها می گذرد،چرا که عهد کرده ام جز برای عشق و لبخند رضابت معشوقم ننویسم و شاید از روی اتفاق این یکبار عهد نشکسته و ننوشته ام.
 اول از همه 
در این شب زمستانی                       «تولدت مبارک و عمرت یلدایی باد.» 
نامه قبلی تبریک اناری ترین شبسال را که خواندم جای دانه یاقوتی خالی بود و آن اینکه بیاییم در این انقلاب زمستانی ما هم انقلابی قلبی کنیم، زیرورویش کنیم وخالیش از هر غصه وغمی،شادی و شعفی و عشق و معشوقی تا منتظر بهاری بشود به رنگ  یگانه یار زیبای پشت پرده مان... 
دوم 
وقتی پس از مدتها، اتفاقی گذرم به این کلبه افتاد انتظارنشستن گرد و غباری از زمان را بر رویش داشتم اما انگار هنوز بازار محبت زیاد خریدار دارد.
ولی آنچه غمینم کرد یادداشت تازه ی روی طاقچه ات بود که بوی نویی اش مشامم را آزرد و قلبم را... آخر تو که بهتر از همه می دانی این کلبه خطرناک است،پایه هایش لرزان وزمینش سست بنیاد است،کوچکترین زلزله هم می لرزاندش و قلبها می شکند.شاید برای مسافری جا مانده یا راه گم کرده موقت مامنی باشد اما آنقدر زیباست که زیاد ماندن در آن، خیال سفر را هم به فراموشی می سپارد و مسافر بی سفر،زنده ی بی زندگیست. 
این کلبه ،شهر فرنگیست خیالی که مقصدش سراب است و  راهش وهم،تابلویش احساس است و سرعت سنجش صفر...فریبت می دهد، نگهت می دارد و زخمت می زند نه از آن زخمهای «به تیغش گر زند دستش نگیرم»که از زخمهای زالوی خون خوار هوس که زود بزرگ می شود در اینچنین آب راکدی 
نه اینکه من مرد سفر نبودم که این،سفر نبود، ماراتنی بود که خط پایانش درون چاه انتظار قربانی پسین را می کشید بدون آنکه امید باشد به امید کاروانی و «عزبز» شدنی.
 شاید بگویی مقصد از تو،با هم می رفتیم، اما قبول کن  ما خوب همسفرانی نبودیم راهمان هم یکی می کردیم فاصله مان و سرعت قدمهامان یکی نبود، نمی توانستیم با مماشات با هم مشی کنیم بی آنکه یکیمان دیگری را بکشد و یا او را نگه دارد.کداممان جلوتریم نمی دانم اما خوب می دانم همسفر نبودنمان را 
پس تو را قسم به همان صندوقچه پرخاطره مان، راه این کلبه را فراموش کن و باز اگر اتفاقی گذرت افتاد دیگر یادداشتی نگذار تا نکند دوباره هوای شهر فرنگ کنیم و سست شود قدمهامان در حقیقی راهمان

              


[+] نوشته شده توسط یاسمین در 18:52 | |







[+] نوشته شده توسط یاسمین در 11:26 | |








[+] نوشته شده توسط یاسمین در 14:56 | |







دوستون دارم

برای تو می نویسم...

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
...

برای تويی كه احسا
سم از آن وجود نازنين توست ...

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای

برای تويی كه قلبت پـا ك است ...

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...


منبع : http://f2ff.rozblog.com]]>

[+] نوشته شده توسط یاسمین در 13:43 | |








منبع : http://f2ff.rozblog.com]]>

[+] نوشته شده توسط یاسمین در 13:43 | |



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد